محمد مرادی در شهر لیون فرانسه برای آزادی و وطن و جلب توجه جهانیان به ایران ، جان خود را با افکندن به رود، فدا کرد
محمد مرادی متولد ۲۷ بهمن سال ۱۳۶۲ کرمانشاه بود. اوفرزند آخر خانواده بود.دارای دوبرادر و یک خواهر ، پدرش کارمند بانک و مادرش خانه دار بود.
هفت یال اول زندگی بهدلیل انتقالی پدرش در آستارا به سر بردو بر خلاف هم سن و سالهایش به جای علاقه ای به بازی ، به مطالعه علاقه داشت. در ۱۱ سالگی کتاب بینوایان را به دلیل علاقه و نبود امکانات و کتابخانه ۱۰ بار میخونه و حتی حفظ میشود.بعد ۷ سالگی به کرمانشاه برمیگردند بدون اینکه زبان کردی را بلد باشه. در پانزده سالگی در کنار پرداختن به مطالعه ودرسهاش، در سوپر مارکت برادرش مشغول به کار میشود.
بعد گرفتن دیپلم در کنکور رتبه ۱۵۰۰ را میاورد ولی بر خلاف نظر خانواده رشته تاریخ را انتخاب میکنه و عازم دانشگاه ارومیه برای تحصیل می شود.
در طی هفت ترم لیسانس گرفته و با رتبه ۲۰ پدیرش دانشگاه شهید بهشتی تهران را در کارشناسی ارشد تاریخ می گیرد در آذر سال ۱۳۸۶ با همسر خود زارا جم آشنا میشود. در سال دوم تحصیل کارشناسی ارشد ، مادرش را بر اثر سرطان ریه از دست میدهد .
در اعتراضات گسترده به نتایج انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ موسوم به جنبش سبز ، به حدی مشغول تحولات مربوطه میشود که پیگیری کارهاش برای پدیرش دکتری را متوقف کرده و از ضربه روحی ناشی از خشونت ها علیه معترضان، آنچنان بهم میریزد که مبتلا به یک بیماری و اختلال نادر خودایمنی پوستی پنفیگوس ،که به شکل زخم ها و تاولها در پوست ظاهر میشود شده و در اثر شدت گرفتن این بیماری دوهفته در بیمارستان بستری میشود و پس از بهبودی دوسال دفاع از پایان نامه را به عقب می اندازد.
در سال ۱۳۹۱ سرانجام با زارا جم ازدواج کرده ودر فردیس کرج ساکن شده سپس به شهرک بنفشه در کرج نقل مکان می کند. محمد با فوق لیسانس تاریخ دانشگاه شهید بهشتی تهران برای تامین هزینه های زندگی مجبور می شود در یک آموزشگاه تور لیدری مشغول آموزش زبان شده و حتی گاهی مسافرکشی می کند و همسرش هم در یک درمانگاه مشغول به کار می شود.
در کنار این کار از مطالعه و تاریخ دست نمی کشد و کتابی در مورد ولادبمیر پوتین را ترجمه می کند که با روابط نزدیک ایران و روسیه هیچوقت مجوز چاپ نگرفت.
با شروع اعتراضات دی ماه ۱۳۹۶ باردیگر ذهن و روح محمد بهم میریزد و با زارا تصمیم به مهاجرت می گیرند. در فروردین سال ۱۳۹۸ با ویزای تحصیلی و با زارا وارد فرانسه می شود . چند ماه بعد از مهاجرت دراعتراضات گسترده آبان سال ۱۳۹۸ آغاز میشود و با سرکوب بی رحمانه جمهوری اسلامی همراه شده و محمد را بیشتر دگرگون می کند.
سرنگونی هواپیمای ps752 با شلیک سپاه پاسداران اورا به اندوه بزرگی فرو می برد و به گفته زارا مانند ابر بهار گریه می کرده است و به این فکر می افتد که حتما باید کاری انجام بدهد.
حساسیت او تنها به مردم و شرایط انسانی و مردم ایران محدود نبوده و موقع حمله روسیه به اوکرایندر تلاش بوده به آنجا رفته و به مردم اوکراین کمک کند.
با آغاز خیزش سراسری زن، زندگی و آزادی در ایران، محمد با خشم و اندوه سرکوب بی رحمانه اعتراصات را پیگیری می کند و علاوه بر شرکت در تجمعات اعتراضی در لیون و سخنرانی در آنها، بارها می گوید دوست دارودبه ایران باز گردد و نقشی در این خیزش ایفا کند. شامگاه یک شنبه چهارم دی ۱۴۰۱ بعد از برگشتن از پیاده روی کنار رود به زارا می گوید که تصمیم داشتم خودم را در علیه خشونت و سرکوب علیه معترضان که غیر قابل هضمه در رود بندازم و زارا ساعت های طولانی با او گفتگو و خواهش می کند تا دست به این عمل خطرناک نزند.
روز دوشنبه زارا در حالی به سر کار میرود که محمد بیان کرده قصد پیاده روی را دارد و زارا سر کار دچار دلشوره شده و کار را رها کرده و به خانه بر گی گردد و می بیند محمد بر نگشته و گریه کنان با او تماس می گیرد که دست به کاری نزن و به خانه برگرد ومحمدبه او می گوید یک پیاده روی ساده است ک همین نزدیکی هستم .
زارا که از حال او خبردارد به سمت رود می رود در راه با تماس های پی در پی دوستان و نزدیکان متوجه میشود که محمد تصمیم خود را عملی کرده و دوستانش از ویدئویی که او کنار رود به دو زبان فارسی و فرانسه ضبط کرده و از تصمیمش خبر داده و در اینستاگرام منتشر کرده ، مطلع شده و وقتی به کنار رود و آمبولانس می رسد این ویدئو را در اینستا گرام محمد می بیند. که صبح قرل کنار رود ضبط کرده بوده است.
۲۷ دی ماه ۱۴۰۱ در گورستان گیوتیف فرانسه به خاک سپرده شد و همسرش همه وسایل او را به جز چند یادگاری، کتاب نیچه و مجسمه محبوبش به دیگران بخشیده است.
ابن سرنوشت محمد مرادی بود مردی که به خاطر جلب توجه مردم جهان به اعتراضات ایران و در راه وطن و آزادی جان خود را به رود افکند.
